وقتی که در هیاهوی خزان به دنیا امدم فکر کردم که در سکوت بهاری می میرم اما انچنان در زمستان زندگیم یخ می زنم که هیج خورشیدی قادر به ذوب کردن ان نیست ...جز خورشید عشق تو...!
ای کاش می شد تا بار دیگر حرارت حرفهایت صفای گامهایت وشراره چشمهایت را احساس می کردم تا بار دیگر شاهد بهاری در زمستان باشم.
هرگز نپرس که دردم چیست
چون فکرش هم آزارت میدهد
دوستت دارم . . .
پس نمیگویم دردم چیست
دوستت دارم بیشتر از معنای واقعی کلمه دوست داشتن
دوستت دارم چون تو ارزش دوست داشتن را داری
دوستت دارم همچو طلوع خورشید در سحرگاه عشق
دوستت دارم همچو تکه ابرهای سفیدی که در اوج آسمان آبی در حال عبورند
دوستت دارم چون تو را میخواهم
دوستت دارم از تمام وجودم ، با احساس پر از محبت و عشق
دوستت دارم بیشتر از آنچه تصور میکنی
دوستت دارم همچو رهائی پرنده از قفس و پرواز پرغرور او در اوج آسمانها
همچو غنچه ای که آرام آرام باز میشود و گل میشود ، همچو اواخر زمستان که شکوفه های بهاری باز میشوند
فکر کردم آسمان را میتوان تسخیر کرد
آب اقیانوس را با آه خود تبخیر کرد
فکر کردم می توان با قطره های اشک خود
دشتهای تشنه روی زمین را سیر کرد
فکر کردم برکه پاکیزه قلب تورا
می توان با یک نگاه ساده ام تفسیر کرد
فکر کردم رفتنت را می توان از یاد برد
هیچ فهمیدی دلم را رفتنت پیر کرد ؟
تکرار چیز مزخرفیه...
وای
خدا نکنه من واسش تکراری بشم
یا اون از تکرار من خسته بشه...
اینجوری خیلی چیزا خراب میشه
من خودم قبلا تجربه کردم...
اینطوری نیست؟
زندگی مال تو مرگ مال من ، راحتی مال تو گرفتاری مال من ، شادی مال تو غم مال من . همه چیز مال تو ولی تو مال من .
می خواستم زشت ترین و تو دنیا پیدا کنم . گشتم و گشتم ... وقتی خوب فکر کردم فهمیدم که : اگه سیاهی نبود هیچ وقت سپیدی زیبا نمی شد ، اگه کابوس نبود هیچ وقت رویا شیرین نمی شد ، اگه تنهایی نبود دیگه شبای مهتابی پر از عشق ، مفهومی نداشت ، اگر قرار نبود ، دیگه دوباره دیدن ها لذتی نداشت و...
دوست داشتن مثل پاک کن سر مداد نوکی ! یا اینقدر دلت نمی آد ازش استفاده کنی تا گم میشه یا اینقدر گازش می گیری تا هیچی ازش نمی مونه .