پس چنین پنداشتی که من هم : همه چیز را پس از مدتی فراموش میکنم ؟ که به زانو می افتم ؟ در مقابل اسب سرکش تو ناله می کنم ؟ که سراغ جادوگری می روم تا جامی از زهر برایم بجوشاند ...؟! نه نگاهی، نه ناله ای، نه دعایی ! نفرین بر تو! سزای تو این است. سوگند به بهشت به تمامی آنچه مقدس است و حقیقت سوگند به شبهای پر التهاب شور و شرر: دیگر پیش تو باز نمی گردم...